چرا قانون جذب کار نمی کند؟

یکی از داستان هایی که در این رابطه می توان بیان کرد، داستان سرهنگ ساندرز است. او در سال 1890 در ایالت ایندیانا به دنیا آمد. او شغل های مختلفی از جمله فروشندگی، کارمند بیمه، کار در پمپ بنزین و مزرعه را امتحان کرده بود و در مسیر زندگی خود بسیار سختی کشید و بعد از بازنشستگی اش، با حقوق اندکی، زندگی اش را می گذراند. در یک نقطه ای از زندگی خود، تصمیم گرفت که چون در مرغ سوخاری تخصص داشت و این کار را به خوبی انجام می داد، به چندین رستوران درخواست همکاری دهد، اما به دلیل سن بالای او و نداشتن رزومه کاری در این زمینه، درخواست او رد شد. بعد از رفتن به رستوران های بسیاری و مواجه شدن با مخالفت های پی در پی، او به نقطه ای رسید که به آن درماندگی می گویند و وقتی افراد به این مرحله می رسند، با وجود این احساس درماندگی، از ته اعماق وجودشان، احساس امیدواری دارند که در اوج سختی، امید داشتن، بهترین محرک انسان است. مهم نیست که چقدر سختی می کشید، مهم این است که شما چقدر امیدوار هستید. در اوج سختی ها، وقتی که امیدوار هستید و باورتان این است که می توانید موفق شوید و این امید در عمق وجودتان باشد، می توانید کوه ها را جابه جا کنید. زمانی که زاویه دید شما عوض می شود و امیدی در درونتان، وجود داشته باشد، آرام آرام آنقدر در مسیر رسیدن به هدفتان، قدرت می گیرید و پافشاری می کنید که هیچ چیزی نمی تواند شما را شکست دهد. همانطور که وقتی به باشگاه می روید و وزنه می زنید، ماهیچه ای که تحت فشار است و روی آن کار می کنید، قدرتمندتر می شود، شما هم اگر با وجود سختی ها به راهتان ادامه دهید، قوی تر خواهید شد و به دلیل وجود امید و انگیزه در درونتان، تاکتیک و روش های مختلفی را برای رسیدن به هدفتان امتحان خواهید کرد، آنجاست که بالاخره به موفقیت دست خواهید یافت. بنابراین مشکلات و سختی، ما را به هدفمان نزدیک می کنند و سوخت و محرک انسان به سوی اهدافش است. همانطور که سوزش آتش به ما نشان می دهد که نباید به آن دست زد، باید برخی چالش ها در زندگیمان به وجود بیاید تا مسیر درست را پیدا کنیم.

در نهایت سرهنگ ساندرز در سن 40 سالگی تصمیم گرفت که کار خود را در یک رستوران کوچکی که در یک پمپ بنزین بود، آغاز کند و به صاحب آن رستوران پیشنهاد داد که 6 ماه در این مکان کار کند و درصدی از سود فروش را به او بدهد. صاحب آن رستوران، این پیشنهاد را پذیرفت و این نقطه شروع رستوران معروف KFC بود. در واقع شنیدن مخالفت های بسیار، باعث افزایش اعتماد به نفس او شد و موجب شد که برای رسیدن به هدفش، مصمم تر باشد. رستوران  KFCبسیار زود معروف شد و مدتی بعد فرماندار ایالت به او لقب کلنل را داد. سرانجام او امتیاز مرغ کنتاکی خود را با قیمت 2 میلیون دلار به سرمایه داران واگذار نمود.