کمک در ازدواج
عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت استاد ملک پور عزیز من چندسالی هست که شما رو دنبال میکنم و راهکارهای درستی ارائه میدید و بسیار بسیار روی زندگی من تاثیر مثبت گذاشتن راهکارهای شما و بسیار ممنونم از این همه لطف و محبت شما
جناب ملک پور چند سالی میشه که دختر داییمو دوست دارم و از اون زمان تا الان دوستش دارم و قصد دارم باهاش ازدواج کنم.
راستش من با هیچ دختری در ارتباط نبودم و فقط به ازدواج با دختر داییم فکر میکردم. حدود سه ماه قبل با یک واسطه نظرشو درمورد خودم پرسیدم و مثبت بود. بعد با اجازه ی خودش بهش پیام دادم و با هم صحبت کردیم.
قبل از صحبت کردن با هم، من شناخت خیلی خوبی روی دخترداییم داشتم و دارم و اونم بهم گفت که یکساله که به من فکر میکنه. هردو متوجه شدیم که هم دیگه رو دوست داریم و نظراتمون به هم دیگه نزدیکه
من گفتم که دوست دارم خانوادمو در جریان ارتباطمون قرار بدم اگه ایرادی نداشته باشه و اونم گفت که اشکالی نداره. من نیت ازدواج دارم برای همین با خیال راحت خانوادمو در جریان قرار دادم.
ما روابط خانوادگی خوبی با هم داریم و زیاد رفت و آمد میکنیم. شرایط مالیم بد نیست ولی به دو سال زمان نیاز دارم برای جمع و جور کردن زندگیم
دکتر جان مشکل من اینه که دخترداییم نمیتونه در مورد رابطمون به خانوادش بگه چون هرکس که خواستگاری میکنه ازشون حتی به دخترشون هم نمیگن و خودشون جواب رد میدن به خواستگار
علتش هم اینه که دخترداییم کنکور تجربی داره و نظر مادرش اینه که باید دانشگاه بره و تمام بشه و بعد ازدواج کنه.
دکتر من حدود ٢۶ سال و دخترداییم تقریبا ١٨ سالش هست.
از طرف خانوادش خیلی خیلی برای کنکور تحت فشار هست و خیلی داره اذیت میشه.
دکتر جان چند ماه دیگه کنکور داره و استرس داره که داخل کنکور اگه پزشکی نیاره چی میشه
بهش گفتم پزشکی خیلی سخته و شاید نیاری ولی قبول نمیکنه و میگه حتما باید بیارم.
دکتر خانوادش از من بدشون نمیاد و رابطه ی خوبی با هم داریم ولی متاسفانه افکارشون قدیمی هست و نمیزارن یکم هم دخترداییم برای خودش تصمیم بگیره.
مثلا با ١٨ سال سن نمیزارن حساب بانکی شخصی داشته باشه و …
پدرش اگه بفهمه ما در ارتباطیم ، قطعا برخورد بسیار میکنه و شاید اصلا رابطمون به هم بخوره.
دکتر من به هیچ عنوان دنبال دوستی موقت و سکس و … نیستم و واقعا نیست ازدواج دارم نه هیچ چیز دیگه
پدرش انقدر دخترهای مختلف دیده که با دوستی زندگیشون خراب شده که فکر میکنه همه همینجوری هستن. برای همین دخترشو محدود کرده.
مذهبی اصلا نیستن ولی خب غیرت بیش از اندازه نشون میده.
من دوست دارم با هم نامزد بشیم و بتونیم حداقل با هم بیرون بریم یا راحت با موبایل با هم حرف بزنیم
خانواده من میدونن در ارتباطیم و مادرم میگه چون نیت ازدواج دارید مشکلی ندارم ولی خانواده ی دختر داییم نمیدونن و اگه بفهمن قبول نمیکنن و ارتباطمون قطع میشه.
دوست دارم خواستگاری کنم ولی شک ندارم جواب منفی بهم میدن و دیگه نمیتونیم رفت و آمد کنیم
دکتر من اگه خواستگاری کنم و جواب منفی بهم بدن، حتی برای چند دقیقه هم نمیتونم برم خونشون هم ببینمش
هربار که میرم خونشون ، حتی نمیتونم چند دقیقه راحت باهاش حرف بزنم
دکتر خیلی سخته وقتی کسی که چندساله دوستش داری، جلوی چشمت باشه و نتونی راحت باهاش حرف بزنی. حتی در حد چند کلمه هم نمیشه مستقیم باهاش حرف بزنم، از اون بدتر اینه که خانواده ی منم در جریان هستن و اونم میدونه که خانواده ی من دوستش دارن و مادرم هم بی نهایت دوستش داره ولی نمیتونیم حرف بزنیم.
دکتر اگه شما به جای من بودید چیکار میکردید؟ پدرش حتی نمیزاره تنها بیاد داخل خیابون و خیلی خیلی محدودش میکنه
مادرش هم فرهنگی هست دیده که چه اتفاق هایی داخل مدرسه میفته و برای همین هم اونم بدتر از پدرش محدودش کردن.
دختر داییم فوق العاده خوبه و به پاک بودنش شک ندارم. دکتر جان الکی محدودش کردن و دخترداییم هیچ مشکلی نداره و چند ساله که حواسم بهش هست.
دکتر داییم اصلا منطقی نیست و نمیشه باهاش حرف زد. مادرش هم همینطور هست متاسفانه
اصلا نمیدونم چطوری باید با پدر و مادرش حرف بزنیم در مورد ازدواج دخترشون.
من قصد دارم چندماه دیگه برم خواستگاری و نامزد بشیم و بعد از دو سه سال ازدواج کنیم و مهاجرت کنیم به اتریش
دکتر عزیز ممنون که هستید
میشه کمکم کنید و راه حلی بهم پیشنهاد بدید ؟
دکتر جان اگه جای من بودید چه کاری انجام میدادید ؟
چه کاری صلاح میدونید انجام بدم ؟